برای هم چتر باشیم
چتر عشقی برای همه ی عاشقان
اولين روز باراني را به خاطر داري؟
غافلگير شديم
چتر نداشتيم
خنديديم
دويديم
و به شالاپ و شلوپ هاي گل آلود عشق ورزيديم…
دومين روز باراني چطور؟
پيش بينياش را کرده بودي
چتر آورده بودي
من غافلگير شدم
سعي مي کردي من خيس نشوم
و شانه سمت چپ تو
کاملاً خيس بود…
سومين روز چطور؟
گفتي سرت درد ميکند
حوصله نداشتي سرما بخوري
چتر را کاملا بالاي سر خودت گرفتي
و شانه راست من کاملا خيس شد…
چند روز پيش را چطور؟
به خاطر داري؟
که با يک چتر اضافه آمده بودي؟
و مجبور بوديم براي اينکه پين هاي چتر
توي چشم و چالمان نرود
دو قدم از هم دورتر برويم…
فردا ديگر براي قدم زدن نمي آيم
تنها برو …
نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:عشق,مطلب عاشقانه,مطلب جالب,عکس عاشقانه,شعر عاشقانه,باران,آسمان,دکترعلی شریعتی,تنها,چتر,قدم زدن,روز بارانی,ساعت
3:42 بعد از ظهر توسط نیلوفرآبی| 9 Comment
قالب وبلاگ | Coeur |